X
تبلیغات
نگاهی به وسعت همه رفتن شقایق - سجاده ای پر از یاس نگاهی به وسعت همه رفتن شقایق - سجاده ای پر از یاس
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
امروز : جمعه 103 اردیبهشت 28 ، 11:12 صبح
[ و فرمود : ] آن که به عیب خود نگریست ، ننگریست که عیب دیگرى چیست ، و آن که به روزى خدا خرسندى نمود ، بر آنچه از دستش رفت اندوهگین نبود ، و آن که تیغ ستم آهیخت ، خون خود بدان بریخت ، و آن که در کارها خود را به رنج انداخت ، خویشتن را هلاک ساخت ، و آن که بى‏پروا به موجها در شد غرق گردید ، و آن که به جایهاى بدنام در آمد بدنامى کشید ، و هر که پر گفت راه خطا بسیار پویید ، و آن که بسیار خطا کرد شرم او کم ، و آن که شرمش کم پارسایى‏اش اندک هم ، و آن که پارسایى‏اش اندک ، دلش مرده است ، و آن که دلش مرده است راه به دوزخ برده . و آن که به زشتیهاى مردم نگرد و آن را ناپسند انگارد سپس چنان زشتى را براى خود روا دارد نادانى است و چون و چرایى در نادانى او نیست ، و قناعت مالى است که پایان نیابد ، و آن که یاد مرگ بسیار کند ، از دنیا به اندک خشنود شود ، و آن که دانست گفتارش از کردارش به حساب آید ، جز در آنچه به کار اوست زبان نگشاید . [نهج البلاغه]
نگاهی به وسعت همه رفتن شقایق

 

نگاه می کرد کسی اون رو نبینه؛ داشت یواشکی دست بابا بلندمی کرد ؛ سویچ موتورو برداشت،

 خوب تونست، این بار موفق شد این دفعه کارشو خوب انجام داد؛ امّا دلش هنوز برای مادرش می سوخت اخه ؛مادر کسی رو جزء اون و داداش محمد نداشت.

به خدا توکل کرد و به اون گفت :خدایا تو که می دونی تو دلم چه خبره و چه غو غایی داره تو دلم داره شکل می گیره ، دلم نمیاد که مادرمو اذیت کنم اینو هم خوب می دونم که ابجیم از همه لحاظ داره سختی می بینه و دم نمی زنه

من باید باشم براش برادری کنم ولی با این دلم چیکار کنم می خوام بمونم نمیشه اگر یه وقت جنگ دیگه تموم بشه من باید در آینده به فرزندام چی بگم؟

خدایا مریم رو چیکار کنم که به امید ازدواج با من نشسته و براش داره روز شماری می کنه من هم می خوام خوشبختش کنم ولی!!!!!

اما خدا تو برام یه راهی باز کن تا بهترین راه رو برم

توی همین گیر وداد بود که با خودش گفت نه من باید برم دیگه نمی تونم همه اینها مادرومریم و ابجی زهرا می تونن برای آینده خودشون یه کاری بکنن اما اگر وقت بگذره من می مونم و شر مندگی!!!!!!

مردد بود اما یک مرتبه دوباره خوابی که سهیل براش تعریف کرده بود رو به یاد آورد و اینکه باید از درخت ممنوعه چیزی نخوره

یعنی بتونه از اون خوراکی که توی ظرف براش کنار گذاشتن بخوره

خوب دیگه مهدی کارو تمام کرد و رفت سراغ موتورش و از همه خدا حافظی یواشی کرد و رفت.... و رفتنی به وسعت همه بودن در دل تاریخ

ماهمچون صید دست و پا زده در خون

ماهمچون ماهی فتاده به هامون

ما در کنگره عرش به فرش نظاره نمی کنیم

ما از تبار حسینیم و به دنیا تکیه نمی کنیم

رفتن و رسیدن همیشه با هم هستند؛ اما ایستادن ؛ماندن اگر با هدف رفتن نباشد یک جا ماندن همیشگی از خود و خداست

تا فنا و هرز رفتن ادامه خواهد داشت، پس مراقب هوای نفس باشیم که وا ماندن ما را دچار رکود نکند.





کلمات کلیدی :